*آیا میدانید به طور طبیعی، احساسات در چهره انسان در دو مرحله بروز پیدا میکند و در مرحله اول بدون شک طبیعی و حقیقی، اما د ر مرحله دوم ممکن است متظاهرانه و غیر حقیقی باشد؟
*آیا میدانید انسان های معمولی )نه تبهکار( در هر ده دقیقه مکالمه در زندگی روزمرّه حدود سه بار دروغ میگویند و یا حقیقت راپ نهان میکنند و این عدم صداقت ممکن است ارادی یا غیر ارادی باشد؟
*آیا میدانید چگونه میتوان بروزاحساسات طبیعی و حقیقی در چهره را از بروز غیر حقیقی و متظاهرانه تشخیص داد؟
*آیا میدانید اغلب، احساسات قبل از هر قسمت دیگر بدن، در چهره پدیدار میشوند و خیلی اوقات فقط چهره را تحت تأثیر قرار
میدهند؟
*آیا میدانید جدیدترین تحقیقات علمی ثابت کرده بروز احساسات و عواطف در سه سطح؛ درشت، ریز و ظریف، در چهره بروز
داده میشوند و این سطوح بروز احساسات چه تفاوت هایی در چهره شما دارند؟
*آیا میدانید ابراز هر یک از هفت احساس و عواطف انسانی در چهره، بوسیله کدام اعضاء و ماهیچه ها انجام میشود؟
*آیا میدانید چرا ماهیچه های چهره نسبت به ماهیچه های دیگر اعضای بدن قابلیت و انعطاف بیشتری در بروز عواطف و احساسات
دارند؟
*آیا میدانید ماهیچه های شکل دهنده هفت احساس جهانی در چهره انسان بیش از ده هزار حرکت را باعث میشوند و شما با
شناخت حرکات اصلی آن ها میتوانید به خالقیت بیشتری در بروز حالت های چهره دست یابید؟
* آیا میدانید ضمیر ناخودآگاه که بخش عمده رفتار و حالت های شما را در زندگی روزمرّه و همچنین در بازیگری شکل میدهد،
از ادراک و نیز آموخته های شما تأثیر میگیرد و اگر ادراک و آموخته های خود را تغییر دهید، رفتار و حالت های ارادی و غیر ارادی
خود را میتوانید تغییر دهید؟
*آیا میدانید زبان صورت چیست و چگونه در بازیگری و نیز کارگردانی و بازیگردانی از آن استفاده میشود؟
_کنستانتین استانیسالوسکی: اعمال جسمانی اهرم هایی هستند برای فعال کردن احساس ها در ارتباط با یک حرکت.)آخرین درس بازیگری ص14)
_کنستانتین استانیسالوسکی: معموالً ما از ذهنی مشاهدهگر برخوردار نیستیم وحرکات و اعمال خود را آنالیز نمیکنیم و طبیعت را نمیشناسیم، در حالی
که اگر شما به شناخت اعمال خود در طبیعت دست یابید، بدون تردید بر آنها تسلط خواهید یافت و میتوانید کنترلشان کنید. )آخرین درس بازیگری ص22)
_ سنفورد مایزنر)می نر(: بدون اینکه احساست را ابراز کنی کسی به تو اهمیت نمیدهد، هیچکس اهمیت نمیدهد. )بازیگری مایزنر ص83)
_ برتولت برشت: هرچیزی که با عواطف سروکار دارد باید بیرونی شود، یعنی به صورت یک اطوار درآید. )چشم اندازهای بازیگری، منصور ابراهیمی
ص186 _فاصله گذاری در تیاتر برشت، اصغر زیبایی نژاد25/11/88_مقاله(
»بدن بازیگر به طرز عجیبی پیچیده است و بازیگری بر دو عنصر اصلی استوار است؛ عنصر نخست داشتن ابزار کاری آزاد و رها
است، یعنی داشتن بدن)و چهره( ای آماده که ضعف ابراز عواطف و دریافت محرک ها کارش را مختل نمیکند و میتواند به راحتی
حالت های الزم را در خود ایجاد کند، و دومین عنصر که به همان اندازه مهم است، دانستن تکنیک های مختلف در ارتباط با بازیگری
و یافتن مهارت در آن ها است. از آنجا که بازیگر فقط به دو حس دیدن و شنیدن از حواس متفاوتی که تماشاگر داراست دسترسی
دارد، در بازیگری جسمانی کردن هر احساس برای بازیگر امری به شدت حیاتی است«)بازیگری متد_احمد دامود،ص22.)
)البته همانطور که می دانید صدا همانند بدن از اهمیت بسیار زیادی در بازیگری و انتقال احساسات و مفاهیم ، برخوردار است که در اینجا به دلیل تمرکز بر رفتار و حالت های چهره و بدن به آن
اشاره ای نشده است.(
از این گفته های »لی استراسبرگ« که به قلم توانمند احمد دامود به شکل باال ترجمه شده، میتوان به نقش حیاتی بروز احساسات و
ابزار آن که در اصل ماهیچه های چهره و دیگر قسمت های بدن میباشد پی برد، اما چگونگی عملکرد قسمت های مختلف مغز و ذهن
و ماهیچه ها و اعضای درگیر در بروز احساسات است که این مهم و موشکافی آن را توجیه میکند، از اینرو یادآوری و بازشناسینقش و عملکرد ضمیر ناخودآگاه و ادراک انسان که موثر در رفتار و حالت های ارادی و غیر ارادی و به کار بستن آموخته ها در
اشکال مختلف در انسان است میتواند مفید فایده باشد و آغازی از مبدأ اصلی محسوب گردد.
عملکرد ضمیر ناخودآگاه و کاربرد آن در بازیگری
در مغز انسان دو قسمت ضمیر ناخودآگاه و خودآگاه وجود دارد که ضمیر نا خودآگاه بسیار گسترده تر عمل میکند و حدود
90درصد از فعالیت ها و واکنش های ذهنی انسان را تحت کنترل دارد. ضمیر ناخودآگاه فرمانده رفتار و حالت های انسان میباشد و
همچنین ایجاد تغییر در رفتار و حالت های انسان را مدیریت میکند، به شکلی که اگر ما مایل باشیم تغییری را در رفتار و حالت های
خود ایجاد کنیم باید این تغییر با یک برنامه ریزی که با همکاری ضمیر ناخودآگاه انجام میگیرد ایجاد شود. برای مثال آموختن و
اجرای بازیگری که به گفته بزرگان این رشته از جمله »میخائیل چخوف؛ بازیگری باید به عنوان طبیعت ثانویه بازیگر درآید، یعنی به
شکل یک عادت رفتاری درآید« و یا ترک سیگار که تمایل استعمال آن به صورت ناخودآگاه در ذهن انسان ایجاد میشود )عادت
شده است(، از جمله این تغییرات میباشد.
به عقیده دانشمندان ضمیر ناخودآگاه مانند یک کامپیوتر است که میشود آنرا برنامه ریزی کرد، یعنی همانگونه که کامپیوتر دارای
کانال ورودی و خروجی اطالعات میباشد، انسان هم چنین است و همانگونه که خروجی های کامپیوتر با ورودی های آن تناسب دارد
رفتار و حالت های انسان هم، متناسب با آن اطالعات ورودی که ضمیر ناخودآگاه دریافت میکند میباشد. کانال های ورودی
* اطالعات به ضمیر ناخودآگاه، حواس پنجگانه و اندیشه های لحظه به لحظه هستند که ایندو، ادراک
آدمی را میسازند، و این یعنی
ضمیر ناخودآگاه هر فرد با توجه به اطالعاتی که ادراک وی به دست می آورد رفتار او را شکل میدهد، پس با تغییر در دیدگاه و
ادراک میتوان رفتار و حالت های ارادی و غیر ارادی را تغییر داد.
)کنستانتین استانیسالوسکی: ما نمیتوانیم بهتر از طبیعت کاری انجام دهیم، باید اجازه دهیم طبیعت خودش وارد خالقیت شود و به دنبالش
ناخودآگاهی.)آخرین درس بازیگری ص20) )
البته همانطور که قبالً هم بیان شد، این مساله جدیدی نیست و سالهاست که در زمینه های مختلف از جمله بازیگری در حال استفاده
است، چراکه اساتید صاحب سبک و پیش کسوت مانند استانیسالوسکی، با استفاده از ارتباط ادراک و نیز عملکرد ضمیر ناخودآگاه
مبادرت به آموزش بازیگری و اجرای آن می نموده اند. از اینرو مساله مورد توجه در اینجا این است که، همانطور که در گذشته با
توجه به مطالب فوق، رفتار انسان ها به رفتاری اصالح شده و در عین حال تا حد زیادی ناآگاهانه و غیر ارادی برای بازیگری تربیت
میشده، حال میتوان با استناد به سوابق، بروز حالت های خرد چهره را هم به وسیله آموزش صحیح، اصالح نمود و با تمرین آگاهانه و
تمرکز، به صورت غیر ارادی و خودکار به بروز هرچه طبیعی و حقیقیتر احساسات در چهره پرداخت، و در بازیگری که امروزه به
شدت روی به ظرایف و زیبایی های موجود در حرکات و حالت های چهره انسان آورده مورد استفاده قرار داده شود.
خوشبختانه پیشرفتهای علمی در روانشناسی و بخصوص شاخه رفتار شناسی در دو دهه اخیر به ما کمک نموده تا بتوانیم با اطالعاتی
مدون و طبقه بندی شده بخش قابل توجهی از ابهام های موجود در مورد ریزحالت های چهره را کدشکنی کرده و جزئیات مورد نظر
را به صورت علمی و عملی فرا گرفته و مورد استفاده قرار دهیم که این روش مدون و اطالعات و جزئیات مربوطه، یا به عبارتی همان
تشخیص و تفسیر ریزحالت های چهره را میتوان در یک قالب کلی با نام »زبان صورت« یافته و در آموزش از آن استفاده کرد.
_ زبان صورت
در یکی از انواع طبقه بندی های مغز انسان که توسط »مک لین1950 »انجام شده، مغز انسان به سه قسمت؛ نئوکورتکس، سیستم
لیمبیک و ساقه تقسیم شده است. نئوکورتکس قسمت متفکر و مختار)ارادی( مغز انسان است که تمامی کنشها و واکنش های فکر
**
ادراکperception :این واژه که در لغت به معنای درک، قوه ادراک یا دریافت، احساس، مشاهده و وصول آمده، فرایند ذهنی یا روانی است که گزینش و سازماندهی اطالعات حسی و
نهیتاً معنی بخشی به آن ها را به گونه ای فعال به عهده می گیرد، به بیان دیگر پدیده ادراک را باید فرایندی دانست که در طی آن، تجارب حسی معنادار شده و از این طریق، انسان روابط امور و
معانی اشیا )و وقایع( را در می یابد. )مقاله- قاسم کرباسیان، درک perception -php.index/fa/com.pajoohe.www)
شده ارادی و غیر ارادی)رفتار فکر شده غیر ارادی مانند عادت های فردی و اجتماعی فرهنگی، رفتارهای آموخته شده و...( را باعث
میشود، سیستم لیمبیک قسمت ناخودآگاه و غیر ارادی مغز انسان است )با ضمیر ناخودآگاه متفاوت است( که فقط واکنش های غیر
ارادی که در همه انسان ها یک شکل )جهانی( است را بروز میدهد، و ساقه مغز پل ارتباطی نیمکرههای مغز به نخاع محسوب
میشود.
نئوکورتکس به دلیل متفکر و مختار بودن میتواند هر کنش یا واکنش را که به عقیده خودش)بر اساس یافتههای ادراکی و ضمیر
ناخودآگاه( به صالح انسان است بروز دهد که این پاسخ رفتاری یا کالمی و یا هردو، میتواند بر اساس حقیقت و صداقت باشد و یا
خیر. اما سیستم لیمبیک به این دلیل که خارج از اراده انسان عمل میکند، فقط میتواند طبیعی ترین و حقیقی ترین واکنش ها را که در
بین تمامی انسان های موجود در دنیا یکسان میباشد بروز دهد و از اینرو مغز صادق و راستگو شناخته شده است.
) سنفورد مایزنر)می نر(: بازیگری با زندگی روزمرّه هیچ کاری ندارد، با حقیقت کار دارد. )بازیگری مایزنر ص207) )
سیستم لیمبیک حداکثر یک ثانیه فرصت برای واکنش در مقابل هر نوع محرکی که از طریق حواس پنج گانه و اندیشهها و
حسهای درونی دریافت میکند، دارد و پس از آن نئوکورتکس وارد عمل شده و پاسخ های ارادی که یا در همان زمان به آن فکر
کرده و یا در گذشته آنرا آموخته است و یا تلفیقی از هر دو را بروز میدهد. و علم زبان صورت به بررسی نحوه بروز هفت
احساس)مشترک بین همه انسانها(: غم، شادی، خشم، نفرت، تعجب، تمسخر و ترس، و همچنین حالت هایی مانند شرم، پشیمانی،
احساس گناه، غرور، ابهام و نشانه های دروغ گویی، پروسه بازشناختی و مدل های بازخوانی حافظه در چهره و امثال اینها که توسط
سیستم لیمبیک )خارج از اراده انسان( دستور بروز آنها صادر میشود و نیز تفاوت آنها در چهره با زمانی که توسط نئوکورتکس
)آگاهانه و یا آموخته و عادت شده( ظاهر میشوند پرداخته و جزئیات مربوط به نحوه و میزان شکل گیری هرکدام از موارد باال را در
چهره مشخص نموده و شایان ذکر است که اساتید مسلم بازیگری همین واکنش ها را وقتی از نئوکورتکس صادر میشوند را رفتار و
حالت های ناشی از زندگی روزانه)مایزنر( و یا روزمرّگی)لی استراسبرگ( و امثال اینها نامیده اند.
) مارلون براندو: استانیسالوسکی مشاهدهگر ماهر رفتار انسانی بوده است. )بازیگری آدلر، دیباچه( (
بازیگرها با شناخت حالت ها و رفتاری که توسط سیستم لیمبیک بروز داده میشوند و بازشناسی نشانه های دقیق بروز هر احساس در
طبیعت انسان، نوع نگاه و دیدگاهشان و در نتیجه ادراکشان نسبت به بروز احساسات انسان ها از جمله خودشان تغییر کرده و با این
دیدگاه جدید که نگاهی حساستر را باعث می شود و همچنین درک و مشاهده رفتار غیر طبیعی و روزمرّه از جمله عادت ها که توسط
نئوکورتکس بروز داده میشوند و آگاهی از تفاوت این دو با هم و مقایسه آنها، میتوانند به مشاهده صحیح و اصولی بروز احساسات
در چهره انسان پرداخته )تالش در جهت کسب مهارت بیشتر در مشاهده حالت های چهره انسان( و به شکل طبیعی تری به بروز
احساسات و ایفای نقش بپردازند.
) استال آدلر: بازیگر باید بیاموزد که آنقدر با عضالت کنترل شده به سر برد تا وقتی که بدون فکر به آن این کنترل را انجام دهد. )بازیگری آدلر ص26) )
البته ممکن است در شروع آشنایی با این مهارت علمی، این تفکر پیش بیاید که اگر بازیگر از نوع و شکل بروز احساسات در
چهرهاش آگاه باشد شاید از مسیر اصلی بازیگری خود خارج شده و تمرکز بر ایفای نقش را از دست بدهد! که در این مورد باید گفت
تجربه و علم ثابت کرده این تفکر صحیح نیست زیرا همانطور که بازیگران تا کنون با آموزش و تمرین، رفتار بدنی خود را متناسب با
نقش مورد نظر و در کل برای بازیگری تغییر میداده اند، حاال با آموزش و تمرین طبیعی ترین حالت های چهره نیز میتوانند،
حالت های چهره خود را تغییر داده و به صورت غیر ارادی و همچنین ارادی و بدون واهمه از تخریب حالت ها و رفتار خود، در هر
لحظه حالت های مورد نیاز را در چهره شان به شکلی هرچه نزدیکتر به طبیعت انسانی و حقیقت بروز دهند.
) استال آدلر: اصل در بکار بردن عضالت آن است که فقط عضالتی را که به آن احتیاج دارید بکار ببرید. )بازیگری آدلر ص25) )
از طرف دیگر دانستن جزئیات مربوط به این مسائل که هریک از احساسات و حالت های مربوطه در چهره انسان چگونه، به چه
شکل و در کدام قسمت صورت و با کدام اعضا و ماهیچه ها رخ میدهند، خود تکنیک های زیادی برای ایفای طبیعی تر نقش دراختیار بازیگر قرار میدهد که به گفته استانیسالوسکی؛ با اجرای تکنیک میتوان به احساس مربوطه دست یافت و به برانگیختگی
احساس در مغز کمک کرد، و این همان رسیدن از حرکت یا عمل به احساس است. البته این گفته استانیسالوسکی به این معنا است که
اگر حالت ها و جزئیات ظاهری حرکت ماهیچه ها و اعضای درگیر در بروز هر احساس را بدانیم، در هنگام بروز آن احساس، حرکت
صحیح ماهیچه و اعضای مربوطه )مطابق با طبیعت انسانی( به ایجاد و درک آن احساسها در وجود بازیگز کمک کرده و منجر به
نقش آفرینی طبیعیتر و نزدیکتر به حقیقت انسانی توسط او میشود. برای رسیدن به این منظورماهیچه های صورت هم مانند ماهیچه
های دیگر اعضای بدن باید آمادگی و انعطاف کافی برای ابراز احساسات را داشته باشند که بخش عمده ای از اطالعات مورد نیاز در
این زمینه بر اساس آناتومی ماهیچه های چهره و جدول کدگذاری حرکات چهره در فصل سوم کتاب زبان صورت موجود میباشد.
) لی استراسبرگ: تقریباً بروز عواطف و احساسات در همه افراد از جمله بازیگران، محدود و دچار روزمرّگی است، چون این محدودیت امری طبیعی
شده است، همه به آن به شکل حقیقت )و طبیعت( نگاه میکنند و بازیگران اغلب نمیتوانند درک کنند که رفتارشان دچار عادت و روزمرّگی است و با ابراز
واقعی عواطفشان متفاوت است. )بازیگری احمد دامود ص26) )
زبان صورت آنچنان به نحوه بروز هر احساس درونی در چهره پرداخته که نه تنها )با فراگرفتن آن و تمرین های مربوطه( میتواند به
ایفای نقش بدون کالم کمک کند بلکه به کمک آن میتوان به شکل هرچه نزدیکتر به طبیعت انسانی و حقیقت درونیش کلمات را
همراه با حالت های مربوط به احساسی که همراه با هر کلمه و جمله در موقعیت مورد نظر نویسنده میباشد ادا نمود، مثالً بازیگر
میتواند اگر در فیلمنامه یا نمایشنامه فردی است که از شخصی بنام "علی" کینه ای به دل دارد، نام او )علی( را با بروز نشانه هایی از
احساس نفرت )باال کشیدگی لب باال و چین خوردگی بینی و... ( که مبیّن کینه است بیان نماید، این در حالی است که امکان دارد
بازیگر به اشتباه، برای نشان دادن کینه خود از "علی" اسم او را با خشم بیان کند که این میتواند خطای بزرگی از دیدگاه داوران
جشنواره ها محسوب شود، البته بینندگان هم شاید به ظاهرمتوجه تفاوت نشوند یا اهمیت ندهند اما چون بطور مداوم در مراودات خود
این بروز احساسات را در چهره خود نشان میدهند و نیز در چهره دیگران میبینند، برداشت طبیعی بودن از کار بازیگر را نمیگیرند و
لذت بیشتری از قبل، و دیگر بازیگری ها نخواهند برد.
پس همانطور که می بینید مشاهده ماهرانه و تخصصی حالت ها و حرکات انسانی که از دستاوردهای اصلی فراگیری صحیح زبان
صورت و بدن است، یکی از نیازهای اساسی بازیگر می باشد و اهمیت آن سال ها پیش توسط »استانیسالوسکی« به حدّی مورد توجه
قرار گرفته که در آخرین درس بازیگری خود تکرار کرده؛ »ما معموالً از ذهنی مشاهده گر برخوردار نیستیم و حرکات و اعمال
خود را آنالیز نمیکنیم و طبیعت را نمی شناسیم، در حالی که اگر شما به شناخت اعمال خود در طبیعت دست یابید، بدون
تردید بر آن ها تسلط خواهید یافت و میتوانید کنترل شان کنید« و از این جمالت استاد مسلم علم، هنر و مهارت ارزشمند
بازیگری میتوان دریافت که داشتن نگاهی بر مبنای اطالعات تخصصی و نیز تجزیه و تحلیل ماهرانه و اصولی حرکات و رفتار بدن،
جایگاه و کاربرد ویژه ای در بازیگری دارد و حال آنکه می توان آن را به حالت ها و حرکات چهره تأمیم داد و اینگونه نتیجه گرفت
که برای بروز صحیح تر و طبیعیتر احساسات در چهره باید ذهنی مشاهده گر داشته باشیم و حالت ها و حرکات چهره انسانها را، در
طبیعت انسانی و نه محدود به روزمرّگی و عادت ها دیده و تجزیه و تحلیل کنیم تا بتوانیم هرچه طبیعی تر و نزدیکتر به حقیقت به بروز
احساسات در چهره بپردازیم، و همانطور که مشاهده رفتار و حرکات بدن از دیدگاه بازیگری نیاز به دانش و مهارت تخصصی دارد،
مشاهده صحیح حالت ها و حرکات حقیقی و طبیعی چهره که اغلب در پشت پرده تظاهر های روزمرّه و عادت ها قرار می گیرد نیز نیاز
به آموزش تخصصی و تمرین و تجربه دارد.
چرا که اگر احساسی در ذهن بازیگر بیدار شود اما اعضا و ماهیچه های مربوط به آن احساس در چهره وی، آموزش دیده و آماده
نباشد، باز هم نمیتواند به میزان توانایی واقعی خود در بروز احساسات نزدیک شود و همچنین از استفاده از خالقیت بیشتر در بروز
حالت های چهره بی نصیب خواهد بود، و این در شرایطی است که رفتار و حرکات اعضای درشت بدن راحت تر قابل مشاهده و
بررسی میباشند تا حرکات و حالت های اعضا و ماهیچه های کوچک و ظریف چهره انسان ها که امروزه به شدت مورد توجه سینما گران پیشرفته بین المللی میباشند. »لی استراسبرگ« اهمیت و کارایی بروز صحیح احساسات را اینگونه بیان کرده است: »ما به بازیگر
کمک میکنیم تا آگاهانه به اعماق حس ها و عواطف خود دست یابد چراکه آن احساسات و عواطف منابع خالقیت او هستند و
بازیگر باید بیاموزد که برای رسیدن به آفرینش هنری چگونه آن احساسات را بازآفرینی کند« )مقاله، بازیگری متد،پ4 ،
)forum.rayanet.com
) لی استراسبرگ: ممکن است بازیگر یک حس یا عاطفه را از نظر درونی تجربه کند اما قادر نباشد که آنرا به گونهای رسا به تماشاگران منتقل کند، که
این اصلی ترین مشکل بازیگری است. )بازیگری احمد دامود ص24) )
از دیگر فواید فراگیری زبان صورت در بازیگری شناخت ماهیچه های حرکت دهنده اعضای چهره در بروز هر یک از احساسات و
عواطف است؛ شناخت ماهیچه های )چهره( مربوط به هفت احساس مشترک بین همه انسان ها که بیش از ده هزار حرکت را در چهره
انسان پدید میآورند از آنرو حائز اهمیت است که چون ماهیچه های چهره اغلب از یک طرف به استخوان و از طرف دیگر به ماهیچه
های دیگر یا پوست متصل شده اند، بر خالف ماهیچه های دیگر قسمتهای بدن که اغلب از هردو طرف به استخوان وصل میشوند،
انعطاف بیشتری داشته و می توانند دامنه گسترده ای از حرکات و حالت ها، از خفیف و ظریف تا شدید و درشت، به اندازه های
متفاوت که در زبان صورت به درشت حالت ها، ریز حالت ها و ظریف حالت ها طبقه بندی شدهاند، را نشان داده و نه تنها
احساسات انسان را به نمایش بگذارند که میزان برانگیختگی آن احساس را نیز تا حدی میتوانند نشان دهند. عالوه بر این در علم زبان
صورت تعاریف و توضیحات قابل توجهی در مورد تفاوت های فیزیکی و همچنین روحی و روانی بروز احساسات در هرکدام از
طبقات درشت، ریز و ظریف حالت ها بیان شده که این خود قدرت بیشتری به بازیگر کارآزموده و مجرب جهت دقت در میزان بروز
هر احساس در چهره اش میدهد.
برای رسیدن به این منظور که در باال بیان شد، باید به رفتار ها و حالت های )بدن و( چهره انسان ها )از جمله خودمان( با در نظر
گرفتن جزئیات احساسی و رفتاری که در پشت پرده تظاهری که در زندگی روزمرّه به دالیلی از قبیل رعایت ادب و احترام، مصاح و
منافع و غیره، انسان ها در رفتار و حالت های خود دارند توجه نمود. در طبیعت انسان، در خیلی مواقع بیش از یک حقیقت احساسی در
ذهن شکل گرفته و بروز تمامی این درگیری های ذهنی که به وسیله رفتار بدن و بیشتر از آن با حالت های چهره نشان داده میشود،
همان جزئیات رفتاری است که مخاطب را بیشتر درگیر موضوع میکند زیرا به درک و فهم بیشتر و دقیق تر او از وقایع کمک کرده و
باعث لذت بیشتر وی میشود، زیرا اغلب مخاطبان به طور مداوم با این مسائل درگیر بوده و دلیل این درگیری و احساس نیاز به در نظر
گرفتن آنها این است که » جنس زندگی ها تغییر کرده و این تغییر باعث شده راز ها بیشتر شوند و وقتی رازها بیشتر شدند ، دروغ ها
بیشتر می شوند و در این حالت پیچیدگی جای سادگی گذشته را می گیرد، و در زندگی عده ای درگیر این فضاها هستند و عده ای
شاهد آنها.« )آراز بارسقیان- نمایشنامه آگوست در اوسیج کانتی- یادداشت مترجم(
البته این بروز احساسات چندگانه فقط مربوط به تعامل و ارتباط دو یا چند نفر با هم نیست بلکه بین یک فرد با خودش هم پیش
میآید، در فیلم »بازگشته از گور« Revenant ،در سکانسی که »دیکاپریو« از گور بیرون میآید و خودش را روی زمین به سمت
جسد پسرش میکشد، نمونه ای از درگیری احساسی انسان با خودش به خوبی و زیبایی به تصویر کشیده شده، »دیکاپریو« از طرفی
شخصیتی خشک و خشن که در شرایط سخت زندگی در کوهستان و میان قبایل سرخ پوست شکل گرفته، دارد و از طرفی عشقی در
دل دارد که تنها یادگار آن عشق که احساس مسوولیت و عالقه زیادی هم نسبت به وی دارد، پسرش است، و همان شرایط زندگی
سخت و شخصیت خشک و خشن، به ضمیر ناخودآگاه او آموخته که کمتر به نمایان کردن احساسات و هیجانات لطیفی مانند غم و
شادی عیان بپردازد، و از طرف دیگر سیستم لیمبیک مغز او نیز مانند هر انسان سالم دیگری فعال بوده و تمامی احساسات را می خواهد
و باید بروز داده و نمایان سازد، به همین دلیل در اولین لحظهای که متوجه خون روی برف ها میشود میزانی از غم را در
چهره اش)بالاکشیدگی گوشه داخلی ابروها( نشان میدهد و پس از آن با نشانه هایی از حالت خشم که بیانگر جدّیت است به سمت
پسرش که روی زمین افتاده میرود و وقتی به جسد پسرش میرسد و از مرگ او مطمئن میشود، بدون اینکه حتی دهانش را باز کند صدایی از از او شنیده شود، در نیمی از چهره خود یعنی با چشم ها)پلک ها( ابروها و پیشانی)باال کشیدگی گوشه داخلی ابروها که
باعث چین خوردگی در مرکز پیشانی میشود( غم شدید خود را به زیبایی و بدون هیچ حرکت درشتی نشان میدهد و فریاد خاموش
»هلنه وایگل« در نقش »ننه دالور«)تیاتر معروف برتولت برشت بنام ننه دالور و فرزندانش( را به شکل دیگری تکرار میکند و اینگونه
نقش خود را در آن سکانس که یکی از مهمترین و احساسی ترین سکانس های فیلمی که هم جایزه کارگردانی و هم جایزه نقش اول
مرد و... را در اسکار 2015 دریافت کرد به نحوی متفاوت بحث برانگیز و زیبا به تصویر میکشد.
) برتولت برشت: فاصله گذاری به معنای کمرنگ شدن احساس های شخصیت نیست، بلکه به معنای همدلی نکردن با شخصیت است، بازیگری بر عواطف
و احساسات تأکید دارد نه غرق شدن در نقش. )فاصله گذاری در تیاتر برشت_اصغر زیبایی نژاد25/11/88) )